فرهنگ و هنر

به یاد قهرمانی که در چنگال اسارت، آزادگی را روایت کرد

به یاد قهرمانی که در چنگال اسارت، آزادگی را روایت کرد

ایواره/کرمان  کمتر کسی پیدا می‌شود آزاده شهید محمد شهسواری را نشناسد. او که در دفاع مقدس در یک شب روحیه شجاعت و دلیری ایرانیان را به رخ جهان کشید. اما بیاییم این روزها به مناسبت ۲۶ مردادماه  این بالندگی را روایت کنیم.

به گزارش ایواره، اینکه با فریادهای شجاعانه مردم ایران را مغرور و مسرور به داشتن رزمندگان شجاع در جبهه‌ها کرد، مردی که درحالی به زور اسلحه بعثتی‌ها در حال انتقال به زندان بود به سمت دوربین برگشت و با قدرت فریاد زد “مرگ بر صدام ضد اسلام”. جای دارد  این روزها به پاس فریادهای این آزاده‌ی در اسارت، روایتگر شجاعت و شهامت دلیرمردانی باشیم که مدیونشان هستیم.

اسطوره‌های واقعی هشت سال دفاع مقدس آنقدر زیاد هستند که بعضی وقت‌ها از ذکر نام آنها غافل می‌شویم ولی از آزاده  شهید سردار محمد شهسواری می‌توان به عنوان  گمنام‌ترین اسطوره تاریخ یاد کرد.

عملیات بدر در منطقه جبهه جنوبی هور الهویزه که با رمز «یا فاطمةالزهرا (سلام الله علیها)» در ۲۰ اسفندماه ۱۳۶۳ اجرا شد، رزمندگان اسلام با شش روز مقاومت و ایستادگی توانستند بزرگراه العماره – بصره را به تصرف خود درآورند و به تثبیت مواضع جدید در هورالعظیم بسنده کنند.

بر اساس آنچه راویان دوران دفاع مقدس نقل می کنند: این عملیات با تقدیم شهدای بزرگی همچون مهدی باکری فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا؛ عباس کریمی فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله و ابراهیم جعفرزاده فرمانده تیپ ۱۸ الغدیر برگی زرین بر افتخارات جنگ گذاشت. اما در خط مقدم این عملیات حماسه‌ای دیگر در حال وقوع بود؛ زمانی که تعدادی از رزمندگان ایرانی در شرق رودخانه دجله به اسارت نیروهای بعثی درآمدند و رسانه‌های خارجی برای انعکاس شادی بعثی‌ها و شکست رزمندگان ایرانی حضور یافته بودند؛ اتفاقی بی‌نظیر، نگاه رسانه‌های غربی را به شجاعت و دلیری رزمندگان ایرانی متوجه ساخت.

ایرانیانی که پای تلویزیون نشسته بودند و دیدند که یک جوان که در محروم ترین نقطه کشورمان قد کشیده و به همراه دیگر هم ولایتی‌هایش به میدان دفاع قدم گذاشته است فریاد می‌زند. نه اسمی از او مطرح بود و کسی او را می‌شناخت. اما وجود ملت ایران غرق تعظیم و تجلیل از این جوان آزاده شد. در حالیکه توسط یک سرباز بعثی در حال انتقال به مکانی دیگر بود جلوی دوربین‌ها بلند فریاد می‌زد “مرگ بر صدام ضد اسلام”، غرور و روحیه شجاعت سراسر ایران را فرا گرفت.

“آزاده شهید سردار محمد شهسواری” در سوم اسفند ۱۳۳۴ در روستای شیخ‌آباد کهنوج به دنیا آمد؛ وی تا سال ششم نظام قدیم ادامه تحصیل داد و به دلیل نبود مدرسه در کهنوج، از ادامه تحصیل باز ماند. او که در سه سالگی پدر خود را از دست داده بود، از این پس برای تأمین مخارج خانواده به جزیره کیش رفت و بعد از سه سال به کهنوج بازگشت و در راهسازی بین کهنوج و جیرفت به کارگری مشغول شد.

با شروع جنگ تحمیلی، محمد به جبهه رفت که حضورش در جنگ با آغاز «عملیات بیت‌المقدس» مصادف شد. محمد شهسواری در ۲۲ اسفند ماه ۶۳ طی عملیات بدر، در شرق رودخانه دجله به اسارت نیروهای بعثی درآمد. در این مقطع حساس و دردناک از زندگی دنیایی محمد بود که غیرت علوی‌اش، حماسه بی نظیری را در تاریخ ملت ایران به نام او ثبت کرد.

ساعاتی پس از به اسارت درآمدن به دست متجاوزین بعثی، هنگامی که محمد شهسواری را  به سمت خودروهای عراقی می‌بردند، او با مشاهده ده‌ها خبرنگار دوربین به دست که اطرافش را گرفته بودند، احساس کرد رژیم صدام تدارک مفصلی را برای بهره‌برداری از عدم‌الفتح ایران در عملیات بدر دیده است.

در این جا بود که ناگهان چندین بار فریاد زد مرگ بر صدام، ضد اسلام  همان شب از تلویزیون‌های سراسر جهان پخش شد و روحی تازه در میان مسلمانان آزاده‌ای که زیر تبلیغات سنگین صدام و متحدانش درباره «عدم الفتح» ایران در عملیات بدر رنجیده بودند، دمید.

شهید شهسواری در سال ۱۳۶۹ به همراه سایر اسرا به کشور بازگشت و پس از بازگشت، از سوی مسئولین مورد تقدیر  قرار گرفت و از دست ریاست جمهوری وقت مدال شجاعت دریافت کرد.

این آزاده سرافراز، باقی مانده  عمر خود را به سرایداری یک مدرسه گذراند و سرانجام در ۲۰ مرداد ماه ۷۵ در حالی که عازم مأموریت محوله از سوی لشکر ۴۱ ثارالله (ع) بود، در مسیر زاهدان به فیض شهادت نایل آمد و در کنار دیگر همرزمانش در گلزار شهدای شهر کهنوج آرمید. 

تمجید از گمنام سرفراز

 رهبر معظم انقلاب اسلامی در سال ۸۴ در سفری که به جیرفت داشتند، درباره محمد شهسواری فرمودند «یکی مثل شهید محمد شهسواری ـ آزاده‏ سرافراز جیرفتی ـ به یک چهره‏ ماندگار در کشور تبدیل می‏‌شود؛ نه به خاطر این‏که وابسته‏ به یک قشر برتر است؛ نه! او یک رعیت‏زاده و یک جوان برخاسته‏ از قشرهای پایین اجتماع است؛ اما آگاهی و شجاعت او، او را در چشم مردم ایران عزیز می‏‌کند.

آن روزی که ماها پای تلویزیون نشسته بودیم و دیدیم این جوان در چنگ دژخیمان رژیم بعثی صدام و زیر شلاق و تازیانه‏ آنها فریاد می‏‌زند «مرگ بر صدام، ضد اسلام»، نمی‏‌دانستیم ایشان جیرفتی است؛ نه اسمی از او شنیده بودیم و نه خصوصیتی از او می‏‌دانستیم؛ اما همه‏ وجود ما غرق تعظیم و تجلیل از این جوان آزاده شد. بعد هم بحمداللَّه به میان مردم و کشور ما برگشت».

انتهای پیام

نشر فرهنگ و هنر

از ریتم و صداهای کلمات استفاده می‌کنم تا شما را در یک سفر صوتی همراه کنم.
دکمه بازگشت به بالا