قصه پر غصه این اسطوره فراموش شده پس از ۴۳ سال
ایواره/خراسان رضوی قرارمان را برای ساعت ۹ صبح یک روز نسبتاً سرد زمستانی گذاشته بودیم، منزلش در حاشیه یک خیابان اصلی در خلیلآباد قرار داشت، زنگ خانه کنار در کوچک آبی رنگ را که زدم فکرم پی آن بود که با چه تیپ شخصیتی مواجه خواهم شد، پس از ورود به حیاط کوچک خانه، پنجره نسبتاً بزرگی روبرویم بود. پشت آن فردی روی تخت، به شکم دراز کشیده بود که توجهام را جلب کرد، سری تکان داد و لبخندی زد.
با استقبال بانویی در باز شد و سلام و علیکی بینمان رد و بدل شد، پیش روی من “حسن رستمی” شهید زنده، دوران هشت سال دفاع مقدس که به دلیل جانبازی ۴۰ سال ویلچرنشین است قرار داشت. او از اینکه نمیتواند به رسم میهماننوازی جلوی پایم بلند شود عذرخواهی کرد و با خندهای که بر لب داشت گفت: این اولین باری است که کسی برای شنیدن خاطراتم به سراغم آمده است، عرق شرم بر پیشانیام نشست از اینکه سالهاست، این جانباز ۷۰ درصد روی تخت خوابیده و با ویلچر این طرف و آن طرف میرود و در تمام این سالها شکوه و گلایهای نداشته است.
حسن آقا از خیل هزاران جوانی است که میتوانسته در شهر و خانهاش بماند و بیتفاوت به حوادث روزگار، زندگی عادی خود را داشته باشد، اما جانش را کف دستش گرفت و به جبهه رفت و سلامتیاش را در جنگ تحمیلی فدای ملت و ناموس کشور نمود.
چند وقتی هست که به دلیل سوختگی بدنش بهراحتی نمیتواند بخوابد، زیرا در سرمای اخیر به دلیل کمبودِ گاز مجبور به استفاده از تشک گرمکننده مخصوص شده اما چون بدنش حسی نداشته، دچار سوختگی شده و دردی بر دردهایش افزوده شده است.
او در ابتدا از زمان جوانی صحبت به میان آورد و گفت: با توجه به اتفاقات آن زمان سال ۵۶ به خدمت فراخوانده شدم ولی چون نظام شاهی بود، نرفتم و از خلیلآباد به تهران فرار کردم.
رستمی که بعد از پیروزی انقلاب به فرمان امام به سربازی میرود، اظهار کرد: ماههای آخر خدمتم جنگ شروع شد. از سویی چون پدرم فوت کرده بود بعد از سربازی تصمیم گرفتیم با دوستانم به جبهه برویم.
او که در بستان زخمی میشود و سوغات آنجا سه ترکش که هنوز در بدن دارد است، تصریح کرد: پس از اینکه به شهر آمدم دامادمان مرا مشهد پیش خواهرم فرستاد تا دوباره به جبهه نروم و درمان شوم، اما خیلی سریع با ماشین کمیته، خودم را به خلیلآباد رساندم و لباسهای جبهه را برداشتم، هر چند مادرم از رفتنم به خاطر زخمهایم ناراضی بود ولی مجدد عازم جبهه شدم.
رستمی اظهار کرد: گردان ما به منطقه عملیاتی بندر امام اعزام شد، آنجا همه از حضور من تعجب کرده بودند پسردایی مادرم شهید قوامی که فرمانده ما بود مرا دعوا کرد. گفتم مادرم موافقت کرده و با بچههای بسیجی به جبهه آمدم. ما را دوباره به منطقه شوش بردند و در عملیات بیتالمقدس روزهای عید ۱۳۶۱ از ناحیه شکم و کمر مجروح شدم، مرا به پشت خط بردند و از همان زمان ویلچرنشین شدم و از حضور در جبهه بازماندم.
وی افزود: شور جوانی و غرور در آن زمان طوری نبود که فقط به فکر تفریح و رفیقبازی باشیم، جوانان همه غرور داشتند، باوجدان و انقلابی بودند اینها شعار نیست، مشکلات را دیدم و رفتم؛ حتی ۶ ماه احتیاط را خدمت کردم حدود ۶ ماه زمستان در جبهه بودم و بعد از عید سال ۱۳۶۱ اینگونه ویلچرنشین شدم.
برخی با سوء استفاده از نام شهدا و جانبازان به دنبال رزومه سازی هستند
این جانباز دفاع مقدس با بیان اینکه جنگ تحمیلی همانگونه که امام خمینی (ره) گفتند برای مملکت خوب بود، خاطرنشان کرد: بعضیها بعد از جنگ آمدند خودشان را جا زدند و به نظام چسباندند و بعضی را ضدانقلاب و چپی و راستی خواندند و جدایی بین مردم انداختند.
وی گفت: کسانی داریم که جبهه را ندیدهاند حتی یک ترکش در بدن ندارند اما با استفاده از اسم انقلاب، شهدا و جانبازان برای خود رزومه ساختهاند و روایتهای نادرستی از جبهه و جنگ دارند، آنها فقط به دنبال رزومه سازی هستند.
رستمی با اشاره به اینکه کاش مثل زمان جنگ همه برادر بودیم و درجهها و تفاوتها نمیآمد، گفت: الان نامردمیهایی میبینیم که دل ما را به درد میآورد حتی مسئولی که به جانباز جامعه توهین میکند و میگوید وقت ندارم، در صورتی که اگر به قدرت رسیده و پول بیتالمال در دست اوست به دلیل جانفشانی شهدا، ایثارگران، آزادگان و جانبازان است و پدر و مادرهایی که نان نخوردند و از حق خود گذشتند و به جبههها کمک کردند تا پیروزی حاصل شود.
برگزاری شهادت جانباز ۷۰ درصد در سکوت خبری
این جانباز که از درد بیتفاوتی برخی مسئولان، بغض گلویش را گرفته، ادامه داد: طی تمام این سالها مادر و پدر جانبازان نخاعی بسیار اذیت شدند، ولی هیچکس از آنها یادی نمیکند، اگر زندهام از دعاهای مادرم است، مادرم خیلی اذیت شد و زجر کشید ولی متأسفانه از دادن یک دفترچه درمان به مادران و پدران جانبازان دریغ کردند، اینها درد است نه اینکه کمک میخواهم هیچچیزی برای خودم نمیخواهم ولی ناراحتکننده است.
وی افزود: وقتی به آسایشگاه برای دیدن دوستان میروم میگویند؛ برخی مسئولین ما را برای عکس و دکور میخواهند، انگار عمر ما زیاد شده و برای آنها هزینه داریم.
رستمی گفت: دفاع و حضور درصحنه جنگ وظیفه بود و هست؛ باید میرفتیم و الانهم آمادگی داریم، ولی برای یک مراسم مگر جانباز و ایثارگر و آزاده به اندازه یک مسئول و معلم و مدیر ارزش ندارد که دعوت شود؛ جانباز ردهبالا در کشور داریم که هیچکس آنها را نمیشناسد چون افراد بی توقعی هستند، ولی یک ورزشکار یا بازیگر را جامعه میشناسد، آنهم به دلیل کمکاری رسانه ملی است مراسم شهادت جانباز ۷۰ درصد در سکوت خبری و بیخبری و در یک مراسم ساده برگزار میشود.
جوانان ناشناخته قضاوت نکنند
رستمی با اشاره به اینکه با دوستان هنوز ارتباط دارم ولی همیشه به یاد دوست عزیزم شهید هرمزی هستم، افزود: به همه جوانان گفتهام و میگویم ناشناخته قضاوت نکنند، جو گیر نشوند چون قضاوت فقط کار خداست، کشور ما را با کشورهای دیگر مقایسه نکنند که دیگران پیشرفت کردند و ما عقبیم. ما هم پیشرفت کردیم زمانی که در زیر هجمه گلولهها برای یک موشک مانده بودیم و جعبه مهمات از دشمن به غنیمت میگرفتیم خوشحال میشدیم ولی الان پیشرفت کردیم.
این جانباز ۷۰ درصد عنوان کرد: بهتر است جوانان بدانند در زمانی که درس میخواندیم معلم آمریکایی برایمان آورده بودند و توهینها میکرد و ناراحت بودیم و چاره نبود جوانان باید به داخل اتکا داشته باشند، آمریکاییها جز برای از بین بردن مردم با صبر و فهیم ایران چیز دیگری در فکر ندارند.
حسن رستمی این جانباز ۷۰ درصد در پایان این مصاحبه اعلام کرد؛ برای درمان باید به آسایشگاهی در مشهد برود.
هنوز بعد از گذشت ۴۲ سال از دفاع مقدس، قصه پُر غصه او و هم قطارانش دردناک است. جنگ برای آنها تمام نشده و هنوز صدای تیر و ترکش در گوششان سوت میکشد. اسطورههای بینام و نشانی که در میان هیاهوی این روزهای جامعه فراموش شدهاند و زیر هجوم دردهای جسمی و روحی امروز در گوشه بیمارستان اعصاب و روان افتادهاند.
قطعاً در تاریخ دفاع مقدس مردان بزرگی بودند که از جان، مال و زندگیشان برای حفظ کشور و ناموس گذشتند تا امروز در امنیت به سر ببریم که درباره هریک میتوان کتابی عظیم و ارزشمند نگاشت، هرچند بازهم حق مطلب برای این عزیزان ادا نمیشود.
ای کاش مسئولان به فکر رفع مشکلات این قشر از جامعه که همه زندگیشان را مدیون آنها هستند باشند و قدر دان آنان باشند.
انتهای پیام